اگر آمریکا، شاید ایران، روانشناسی انتظار در بازار بیثبات ایران از دید مارکتینگ کوانتومی. ( این مقاله سیاسی نیست چون من از سیاست چیزی نمی دونم! صرفا نگاه اقتصادی و مارکتینگی دارم). این روند چه تاثیری تو بازار و کسب و کار داره.
اگه آمریکا توافق کنه…
شاید دلار بیاد پایین…
شاید قیمتها اصلاح بشه…
شاید اقتصاد یه نفس راحت بکشه…
شاید زندگی یه کم آروم شه…

اما فعلاً؟ همه وایسادن کنار. یه قدم جلو، دو قدم عقب.
همه دارن نفسو تو سینه حبس میکنن که ببینن قراره چی بشه — ولی هیچچیزی «واقعاً» نمیشه.
یه جور حسِ جمعیه که انگار ملت روی حالت Pause گیر کردن.
کسی نمیخره، کسی نمیفروشه، کسی تصمیم نمیگیره… چون یه خبری «قراره بیاد».
اگر آمریکا… شاید ایران…روانشناسی انتظار در بازار بیثبات ایران
بازار هم همینطوری شده:
یه حالت تعلیق مداوم. همهچی وابسته به یه شاید بزرگه.
شاید آمریکا توافق کنه، شاید نکنه، شاید جنگ بشه، شاید سقوط، شاید اصلاح…
ولی تهش چی؟ هیچی قطعی نیست، فقط مردم عادت کردن به انتظار.
مقالهای که پیش روته، یه شیرجهست توی همین بلاتکلیفی مزمن.
میخوایم بررسی کنیم این انتظارِ کشنده چطوری شکل گرفته، چی تو مغز مردم میگذره وقتی تصمیم نمیگیرن،
و اینکه چطور این حالت تعلیق، داره ریشهی اقتصادی و روانی جامعه رو خشک میکنه — بیسر و صدا، بیسروصدا.
ریشههای روانی و تاریخی انتظار در ایران
از صبر ملی تا فلج تصمیمگیری جمعی
ماجرا اینه که مردم ایران توی یه وضعیت عجیب زندگی میکنن:
همه میدونن اوضاع خوب نیست،
همه میدونن تغییری قرار نیست به این زودیها بیاد،
ولی بازم تصمیم نمیگیرن.
همه منتظرن…
منتظر چی؟ معلوم نیست دقیقاً — ولی انگار یه اتفاق خاص، یه دکمهی مخفی، یه سیگنال از «بیرون» که بگه: «الان وقتشه!»
این انتظار از کجا اومده؟
اینجوری نیست که یهشبه شکل گرفته باشه؛ این یه رفتار تاریخیه.
مردم ایران بارها با این الگو مواجه شدن:
یه وعدهی بزرگ → یه دورهی تعلیق → یه اتفاق جزئی → و بعد دوباره انتظار…
«بعد از جنگ همهچی درست میشه»
«با سازندگی کشور درست میشه»
«با اصلاحات»
«با … که پول میریزه»
«با برجام»
و حالا؟ «اگه آمریکا توافق کنه شاید ایران…»
- اگه جنگ بشه شاید…
مغز جمعی یاد گرفته همیشه منتظر آیندهای باشه که هیچوقت کامل نمیرسه.
این انتظار چه بلایی سر مردم آورده؟
دیگه کسی نمیتونه تصمیم قطعی بگیره.
چون همیشه فکر میکنه ممکنه «به ضررش تموم بشه».
اگه امروز بخرم، شاید فردا ارزون شه؛ اگه صبر کنم، شاید فرصت از دست بره…همه چیز در ذهن مردم به حالت شرطی و احتمالی درآمده.
انگار تو ذهنشون یه if بزرگ ساختن:
“اگر دلار بیاد پایین → بعد خرید میکنم”،
“اگر توافق شه → بعد سرمایهگذاری میکنم”،
“اگر حکومت عوض شه → بعد مهاجرت میکنم…”
این فقط احتیاط نیست، یه جور فلج روانیه
وقتی دائماً با تصمیمات معلق زندگی کنی، ذهنت خسته میشه.
یه اصطلاح داریم توی روانشناسی بهش میگن decisional fatigue — یعنی خستگی ناشی از انتخاب نکردن.
این جامعه خستهست.
حتی وقتی راه مشخصه، دیگه توانی برای انتخاب نداره.
چون مطمئن نیست هیچ تصمیمی نتیجه بده.
نتیجه چیه؟ جامعهای یخزده، اما پر از اضطراب
همهچی در ظاهر راکده، ولی تو دل مردم غوغاست.
بیرون سکوت و بیحرکتیه، توی دلشون ترس و ناامیدی و سؤالهای بیپاسخ.
و نکتهی دردناکتر اینه که…
مردم به این حالت عادت کردن.
نه به خاطر راحتی، بلکه چون فکر میکنن «کاری جز این نمیشه کرد».
استراتژی «ترس و امید»
وقتی بلاتکلیفی، یه ابزار میشه.
مردم ایران فقط توی انتظار نیستن…
تو انتظار نگه داشته شدن.
و این خیلی مهمه که بفهمیم این وضعیت یه اتفاق تصادفی نیست؛
یه جور «مدیریت احساسات جمعی»ه. یه تاکتیک سیاسی-روانی برای کنترل افکار عمومی.
چطور کار میکنه؟ خیلی ساده:
اول ترس تزریق میشه:
- اگه توافق نشه، تحریمها سنگینتر میشن…
- اگه اعتراض کنید، امنیت از بین میره…
- اگه دلار از این بیشتر بره، همهچی نابود میشه…
بعدش امید میاد:
- توافق در آستانهی امضاست…
- دلار داره کنترل میشه…
- تورم قراره مهار بشه…
و دوباره ترس، دوباره امید… دوباره ترس… دوباره امید…
چرا این کار میکنن؟
چون یه جامعهی بلاتکلیف، قابلکنترلتره
- آدمهایی که میترسن، حرکت نمیکنن
- آدمهایی که امیدوارن، اعتراض نمیکنن
- و اونایی که همزمان میترسن و امیدوارن؟ فلج میشن!
این دقیقاً همون چیزیه که اتفاق افتاده:
جامعه در حالت «یخزدگی ذهنی» نگه داشته شده — طوری که کاری نکنه، اما همچنان گوش بده.
این یه مهندسی روانه
وقتی تو اخبارداخلی و خارجی، هر روز یه “اگر” و یه “شاید” به خوردت میدن،هر روز تو اینستاگرام کلاب هاوس و ایکس یه تحلیل دریفت می کنی،
ذهن تو دیگه نمیتونه مرز بین واقعیت و فانتزی رو تشخیص بده.
همین باعث میشه مردم همیشه فکر کنن:
«الان نه… ولی شاید فردا یه چیزی شد!»
و همین «شاید» لعنتی، مردم رو تو صف نگه میداره.
نتیجه نهایی: تعلیق برنامهریزیشده
- هیچ تصمیمی جدی گرفته نمیشه
- هیچ مطالبهای پیگیری نمیشه
- و هیچ آیندهای طراحی نمیشه
فقط یه زندگی مصرفی روزمره برای زنده موندن — نه برای ساختن، نه برای تغییر.
برای کسبوکارها، این یعنی مخاطبشون دیگه مثل قبل نیست:
- مصرفکنندهایه که همیشه مردده
- منتظر یه سیگناله
- و برندها فقط وقتی موفق میشن که بدونن چطور این بلاتکلیفی رو بفهمن، نه اینکه باهاش بجنگن.
الان وقتشه که ببینیم این همه بلاتکلیفی، انتظار و بازی با «ترس و امید»، چه شکلی تو رفتار مردم ظاهر میشه. یعنی بیایم بپرسیم:
آدمی که دائماً توی استندبای زندگی میکنه، آخرش چی کار میکنه؟ یا بهتر بگم… چی کار نمیکنه؟
واکنشهای رفتاری جامعه در وضعیت تعلیق
وقتی تصمیمگیری تعطیل میشه، رفتارها چطوری شکل میگیرن؟
بلاتکلیفی فقط یه حالت ذهنی نیست، کمکم تبدیل میشه به یه سبک زندگی.
و این سبک زندگی، اثرش رو تو همهچی نشون میده: خرید، مصرف، پسانداز، مهاجرت، حتی حرف زدن با خانواده!
۱. مصرف اضطراری؛ خرید قطرهچکانی
- مردم فقط اون چیزایی رو میخرن که واقعاً ضروریه
مثلاً: شیر و نون و قرص سردرد - بقیه چیزا؟ صبر میکنن.
موبایل لازمه ولی هنوز روشن میشه، پس باشه.
کفش پاره شده ولی شاید تخفیف بخوره.
مبل کهنهست، ولی اگه توافق شد یه چیز بهتر میگیریم.
نتیجه؟ بازار با این جمله زندگی میکنه:
«اگه مجبور نباشم، نمیخرم.»
۲. مهاجرت ذهنی؛ حتی اگه نری، دلت رفته
- خیلیها هنوز اینجان، ولی دیگه اینجا ذهنی زندگی نمیکنن.
کار میکنن، خرج میکنن، نفس میکشن…
اما دائم با این فکر که:
«اگه اونجا بودم چی میشد؟»
«اگه ویزا بیاد، دیگه تمومه…»
این خودش نوعی تعلیقه.
نه مهاجر واقعیای، نه موندگار واقعی.
۳. احتکار روانی؛ از جنس ترس از فردا
- خریدهای بیش از حد
- سرمایهگذاریهای پنهانی (ارز، طلا، زمین، رمزارز)
- حتی انبار کردن و یه باک اضافی بنزین!
دلیلش سادهست:
آدمی که آینده رو تاریک میبینه، توی حال وسواس پیدا میکنه.
۴. انزوا و سکوت اجتماعی
- کمتر حرف میزنن
- کمتر اعتماد میکنن
- کمتر توی بحثها شرکت میکنن
- کمتر مطالبه میکنن
چون یاد گرفتن:
هر چی کمتر دیده بشی، احتمال خطر کمتره.هر چی کمتر صدا کنی، شاید زنده بمونی.
جمعبندی رفتارشناسی:
در این مدل از زندگی، جامعه مثل یه کوه یخه:
- بالا فقط سکون و آرامشه
- اما پایین، پر از اضطرابه، خشمه، سرگردونیه
و این دقیقاً جاییه که جامعه نه میتونه پیش بره، نه میتونه عقبگرد کنه.
فقط یهجور شناور بودن بین «ترس از بدتر شدن» و «امید به بهتر شدن»
می خوایم با عینک مارکتینگ کوانتومی به این وضعیت نگاه کنیم، نه فقط با ابزار جامعهشناسی یا روانشناسی سنتی.
ببینیم چطوری میشه این بیتصمیمی و تعلیق عمومی رو تو قالب یه سیستم پیچیده و پُر از احتمال تحلیل کرد.
تحلیل کوانتومی وضعیت ذهنی جامعه
وقتی مردم در «ابروضعیت» زندگی میکنن
تو فیزیک کوانتوم، یه مفهومی هست به اسم Superposition یا همون “ابروضعیت”:
یعنی یه ذرهی کوانتومی میتونه همزمان تو چند حالت باشه — تا وقتی که یه مشاهدهگر پیداش کنه و یه حالت رو انتخاب کنه.
حالا بذار همینو بیاریم تو رفتار جامعه ایران…
جامعه در وضعیت ابرتصمیم
مردم همزمان:
- هم میخوان خرید کنن، هم نمیخوان
- هم قصد مهاجرت دارن، هم موندن
- هم از آینده ناامیدن، هم امیدوارن
- هم خستهان، هم مقاومن
انگار همه تو یه وضعیت «بینابینی» گیر کردن که اسمش دقیقاً همونه:
ابروضعیت تصمیمنگرفتن
نقش مشاهدهگر = رسانه، سیاستگذار، شایعه
تو فیزیک کوانتوم، این مشاهدهگره که باعث میشه ذره از حالت ابهام دربیاد.
تو جامعه ایران هم همینطوره:
- یه تیتر تو خبرگزاری
- یه شایعه درباره توافق یا جنگ
- یه حرف از یه مقام خارجی
میتونه باعث شه مردم یکی از اون حالتهای ذهنی رو انتخاب کنن: «بخرم، نخرم؟ برم، نمیرم؟ حرکت کنم، صبر کنم؟»
ولی این انتخابها هم موقتیان — چون دوباره وارد یه «ابروضعیت جدید» میشن.
تو این نگاه، مردم ذره نیستن؛ سیستمن!
ما باید جامعه رو مثل یه سیستم کوانتومی پیچیده ببینیم که دائماً در حال واکنش به پالسها و پارازیتهاست.
تو این سیستم:
- علت و معلول همیشه مشخص نیست
- یه اتفاق کوچیک میتونه اثر خیلی بزرگ بزاره (اثر پروانهای)
- و همهچی بر اساس «احتمال» پیش میره، نه «قطعیت»
پس تحلیل سنتی جواب نمیده
وقتی میگی:
- چرا مردم خونه نمیخرن؟
- چرا دلار میخرن؟
- چرا سرمایهگذاری نمیکنن؟
- چرا…
جواب خطی نمیشه داد.
چون جامعه دیگه مثل یه ماشین رفتار نمیکنه.
مثل یه موجود زندهست — با نوسانات، پارادوکسها، و واکنشهای غیرقابلپیشبینی.
نتیجه نگاه کوانتومی:
- باید قبول کنیم که این وضعیت، یه سیستم پویاست، نه یه مشکل خطی
- نمیتونیم فقط با «راهحل فوری» دنبالش بریم
- باید بفهمیم چطور با این سیستم زندگی کنیم، و در عین حال بتونیم توش «حرکت معنادار» داشته باشیم
در جهانی از شایدها، چه باید کرد؟
تا اینجا با هم دیدیم که جامعه ایران توی یه وضعیت پیچیده، مبهم و پر از تعلیقه.
همهچی آویزون یه «اگر»ه.
یه اگر سیاسی، یه شاید اقتصادی، یه روز مبادای نامعلوم.
اما حالا سوال اصلی اینه:
چیکار میشه کرد؟ آیا فقط باید صبر کنیم؟ یا میشه راهی پیدا کرد برای حرکت توی این مه؟
اول برای مردم عادی:
صبر فعال، نه صبر منفعل
اگه قراره صبر کنیم، بذار این صبر «هوشمند» باشه:
- دنبال اطلاعات دقیق باشیم، نه فقط تیتر خبر
- داراییهامونو توی چند جهت پخش کنیم (نه فقط دلار و طلا)
- یاد بگیریم با نوسان زندگی کنیم، نه فقط ازش بترسیم
- اگه یه تصمیم مهم داری، هی عقبش ننداز؛ هر تصمیمی بهتر از بیتصمیمیه!
برای کسبوکارها و برندها:
انطباق، انطباق، انطباق
- ساختار قیمتگذاری منعطف بساز
- لحن پیامهات رو با حس مردم هماهنگ کن
- آمادهی تغییر باش، ولی اسیر شایعه نشو
- برای سناریوهای مختلف پلن داشته باش (نه فقط برای وقتی اوضاع خوبه!)
تو بازاریابی کوانتومی، اون برندها دوام میارن که خودشونو مثل مردم زنده و حساس نگه دارن — نه فقط فعال، بلکه همدل.
برای تحلیلگران و سیاستگذاران (اگه گوش بدن!):
….
بین این همه نوسان، یه چیز رو میشه انتخاب کرد: ایستادن یا حرکت کردن. حتی اگه هیچچی قطعی نباشه.