فهرست مطالب

توهم دانایی یعنی اوج حماقت یک فرد یا جامعه ، متوهم نباشیم

توهم دانایی یعنی اوج حماقت یک فرد یا جامعه ، متوهم نباشیم. اینو شنیدی که میگن “هر چی کمتر بدونی، فکر می‌کنی بیشتر می‌دونی”؟ خب، این دقیقا همون توهم دانایی یه! یه جور خودفریبی که توش طرف فکر می‌کنه عقل کل شده، در حالی که در واقعیت، فقط یه مشت اطلاعات نصفه‌نیمه داره که حتی نمی‌دونه چقدر ناقصن!

توهم دانایی یعنی اوج حماقت یک فرد یا جامعه

توهم دانایی یعنی اوج حماقت

کسی که فکر می‌کنه می‌دونه، خطرناک‌تره! وقتی یه چیزی رو بلد نیستی، حداقل می‌دونی که بلد نیستی و کمتر رو ندانسته‌هات تصمیم می‌گیری. اما امان از وقتی که یه ذره اطلاعات دست و پا شکسته گیرت بیاد و فکر کنی متخصص اون حوزه‌ای! اونجاست که نه تنها خودت رو گول می‌زنی، بلکه با تصمیمات اشتباه، دور و بریات رو هم به دردسر می‌ندازی.

مثلا فضای مجازی رو ببین! پر شده از نقل قول‌های عجیب و غریب از این و اون، اطلاعات زرد، سخنان قصار بی‌سند که خیلی‌ها با دیدنشون یه حس فیلسوف بودن بهشون دست می‌ده. طرف تا دیروز فقط استوری‌های فان می‌ذاشت، اما حالا شده کارشناس اقتصاد، سیاستمدار، روانشناس، دکتر، جامعه‌شناس و خلاصه همه فن حریف!

توهم دانایی یعنی حماقت در اوج!

همیشه این‌طوری بوده که وقتی اعتماد به نفس کافی توی یه حوزه نداری، شروع می‌کنی اطلاعات جمع کردن، ولی بعد از یه مدت، یه خطای ذهنی عجیب رخ می‌ده: حس می‌کنی دیگه همه چی رو بلدی! اینجاست که توهم دانایی با اعتماد به نفس کاذب ترکیب می‌شه و یه معجون خطرناک درست می‌کنه!

مثلا:

  • رانندگی بلد نیستی، دو روز پشت فرمون می‌شینی، حس می‌کنی شوماخری!
  • چند تا کلمه انگلیسی یاد می‌گیری، فکر می‌کنی دیگه آماده‌ی مصاحبه با شبکه‌های خارجی‌ای!
  • یه درس کنکور رو دوبار می‌خونی، مطمئنی که دیگه همه‌ی تست‌ها رو می‌زنی!

توهم دانایی یعنی اوج حماقت یک فرد یا جامعه

پنج مرحله‌ی توهم دانایی!

۱. نادانی مطلق

اینجا هنوز هیچی بلد نیستی و اینو هم می‌دونی! معمولا یا دنبال یادگیری می‌ری، یا بیخیالش می‌شی.

۲. کسب یه ذره دانش (شروع توهم!)

با یه کم یادگیری، سطح آگاهی یه کوچولو بالا میاد، ولی مشکل اینجاست که فکرت نسبت به دانشت سریع‌تر رشد می‌کنه! یه خرده اطلاعات به دست میاری و فکر می‌کنی خب، من دیگه حرفه‌ای شدم!

۳. سقوط به دره‌ی ناامیدی!

اگه از مرحله‌ی قبلی عبور کنی و ادامه بدی، یه دفعه می‌بینی که چقدر نمی‌دونی! حالا تازه متوجه می‌شی که دنیا چقدر پیچیده‌ست و اینجاست که اعتماد به نفس داغون می‌شه! مغز بهت می‌گه: “نخونده که راحت‌تر بودی!” بچه‌های کنکوری این مرحله رو خوب درک می‌کنن.

۴. روشنگری و خودآگاهی

اینجا کم‌کم متوجه می‌شی که نه همه چی رو می‌دونی، نه هیچ چی بلد نیستی! پیشرفتت رو آروم آروم جلو می‌بری و یاد می‌گیری که جای خودت کجاست. کم‌کم دیگه دنبال این نیستی که تو هر بحثی نظر بدی و همه جا نشون بدی چقدر می‌دونی.

۵. پایداری و تداوم مهارت‌ها

حالا دیگه واقعاً یه چیزی بلدی و مهارت‌هات به یه سطح پایدار رسیده. می‌دونی کجا قوی هستی، کجا ضعف داری و چقدر باید یاد بگیری. دیگه تو این مرحله، نیازی به ژست و نمایش اطلاعات نمی‌بینی، چون واقعاً بلد شدی و کسی که بلده، آروم‌تره.

پس حالا کجایی؟

اینکه فکر کنیم توهم دانایی فقط برای دیگرانه، خودش یه مدل از توهمه! همیشه خوبه که یه بار از بیرون به خودمون نگاه کنیم و ببینیم تو کدوم مرحله‌ایم؟ آیا تازه شروع کردیم و فکر می‌کنیم همه چیز رو می‌دونیم؟ یا اونقدر یاد گرفتیم که تازه فهمیدیم هیچی نمی‌دونیم؟

اثر دانینگ-کروگر دقیقاً همینو می‌گه: افراد کم‌دانش، خودشون رو خیلی باهوش‌تر از چیزی که هستن می‌بینن، ولی افراد خیلی حرفه‌ای، خودشون رو کمتر از چیزی که هستن می‌دونن. چون حرفه‌ای‌ها می‌دونن که هنوز کلی چیز برای یاد گرفتن وجود داره.

پس قبل از اینکه فکر کنی جواب همه‌ی سوال‌های دنیا رو بلدی، یه مکث کن! شاید هنوز تو مرحله‌ی توهم باشی!

توهم دانایی: قاتل خاموش یادگیری!

حتماً تو زندگی‌ت به آدمایی برخوردی که با یه سرچ گوگل، متخصص همه‌چیز می‌شن! یکی یه کتاب روانشناسی خونده، حالا نسخه‌ی زندگی می‌پیچه. اون یکی دو تا خبر اقتصادی خونده، خودش رو تحلیل‌گر بورس و ارز دیجیتال می‌دونه. یا کسی که یه ویدئو درباره‌ی پزشکی دیده، الان بهت میگه چطور رژیم بگیری، چی بخوری و چی نخوری!

اینجا یه بیماری خطرناک داریم: توهم دانایی! یه توهم که باعث می‌شه آدم فکر کنه همه‌چیز رو می‌دونه، ولی در واقع نمی‌دونه که نمی‌دونه.

حالا بیا یه کم خودمون رو بسنجیم…

 چک‌لیست توهم دانایی: ببین گیرش افتادی یا نه!

 تا حالا شده که درباره یه موضوعی با اطمینان کامل حرف بزنی، ولی بعد بفهمی که اشتباه کردی؟
 وقتی کسی نظری مخالف با تو داره، سریع جبهه می‌گیری و سعی می‌کنی ثابت کنی که حق با توئه؟
 حس می‌کنی که جوابِ هر چیزی رو بلدی و نیاز نیست بیشتر تحقیق کنی؟
 وقتی چیزی رو تازه یاد می‌گیری، فکر می‌کنی دیگه کل اون حوزه رو فهمیدی و بقیه چیزی ازش نمی‌دونن؟
 از اینکه کسی اشتباهت رو بهت بگه، ناراحت می‌شی یا حس می‌کنی داره بهت توهین می‌کنه؟

اگه ۳ تا یا بیشتر بله گفتی، یه چراغ قرمز بزرگ بالای سرت روشن شده! توهم دانایی داره یواشکی یادگیری واقعی رو ازت می‌دزده.

 چطور از این دام فرار کنیم؟

 بیشتر گوش بده، کمتر حرف بزن.
افراد واقعا باهوش قبل از اینکه جواب بدن، اول گوش می‌دن. بعد فکر می‌کنن. بعد حرف می‌زنن. ولی کسی که دچار توهم داناییه، قبل از شنیدن جواب رو آماده داره!

 نقدپذیر باش.
وقتی کسی نظری مخالف می‌ده، قبل از دفاع کردن، یک لحظه فکر کن. شاید اون یه نکته‌ای می‌دونه که تو نمی‌دونی!

 هرچی بیشتر بدونی، بیشتر می‌فهمی که چقدر نمی‌دونی.
کسی که یه موضوع رو عمیق مطالعه کرده، می‌دونه که همیشه یه چیزای بیشتری برای یاد گرفتن هست. ولی کسی که دچار توهم دانایی شده، حس می‌کنه دیگه به آخر راه رسیده.

 قبل از نظر دادن، بپرس: “من واقعا مطمئنم؟”
خیلی وقتا ما به چیزایی که می‌دونیم، فقط چون زیاد شنیدیم، اعتماد داریم. ولی آیا واقعاً درسته؟ قبل از قضاوت کردن، یه کم تردید کن.

 خودت رو با افراد متخصص بسنج، نه با اونایی که کمتر از تو می‌دونن!
مشکل اینجاست که وقتی یکی یه کم اطلاعات پیدا می‌کنه، خودشو با آدمای بی‌اطلاع مقایسه می‌کنه و حس برتری می‌گیره. ولی کافیه یه کم بالاتر رو نگاه کنه تا ببینه هنوز کلی چیز هست که نمی‌دونه!

 نتیجه: توی کدوم مرحله‌ای؟

حالا که این متن رو خوندی، ببین کجای این مسیر ایستادی:

 مرحله ۱ – نادانی → نمی‌دونی که نمی‌دونی.
 مرحله ۲ – توهم دانایی → یه کم یاد گرفتی، فکر می‌کنی دیگه بقیه هیچی نمی‌دونن.
 مرحله ۳ – احساس تهی بودن → فهمیدی که هنوز خیلی چیزا برای یاد گرفتن هست، یهو اعتماد به نفست افتاده.
 مرحله ۴ – روشنگری و خودآگاهی → داری آروم‌آروم جلو میری، می‌دونی که هنوز راه زیادی هست، ولی دیگه مغرور نیستی.
 مرحله ۵ – تسلط و پایداری → به یه سطح پایدار از دانش و مهارت رسیدی و نیازی نمی‌بینی که برای بقیه عرض‌اندام کنی!

 پس حالا بگو… تو کجای این مسیر ایستادی؟

وقتی فکر می‌کنی خیلی می‌دونی، همون لحظه‌ست که باید یه کم مکث کنی و از خودت بپرسی:
“نکنه این فقط یه توهمه؟”

دانستن از وقتی شروع می‌شه که بفهمی هنوز چقدر نمی‌دونی!

۱. چرا بعضیا بیشتر از بقیه دچار توهم دانایی می‌شن؟

همه‌ی ما ممکنه تو دام توهم دانایی بیفتیم، اما بعضیا بیشتر از بقیه به این مشکل دچار می‌شن. دلایلش می‌تونه اینا باشه:

 زیاد در معرض اطلاعات کم‌عمق بودن → تو عصر فضای مجازی، همه‌چیز سطحی و سریع شده. خوندن یه مقاله‌ی کوتاه یا دیدن یه کلیپ، باعث می‌شه حس کنیم یه حوزه رو بلدیم، در حالی که فقط یه نگاه کلی بهش داشتیم.

 محیطی که تأییدمون می‌کنه → وقتی تو جمعی هستیم که همیشه ما رو تحسین می‌کنه و هیچ‌کس چالش‌مون نمی‌کشه، احتمال اینکه فکر کنیم خیلی می‌دونیم، بیشتر می‌شه.

 اعتماد به نفس کاذب → آدم‌هایی که زودتر راضی می‌شن، سریع‌تر تو دام توهم دانایی میفتن. در مقابل، آدمایی که همیشه کنجکاون و دنبال اطلاعات جدیدن، کمتر دچار این توهم می‌شن.

۲. تست ساده: آیا واقعاً یه موضوع رو بلدی؟

یه راه سریع برای فهمیدن اینکه یه چیزی رو واقعاً بلدی یا نه، اینه که سعی کنی اون رو به یه بچه ۷ ساله توضیح بدی!

 اگه تونستی ساده و روان توضیح بدی، یعنی واقعاً اون مفهوم رو درک کردی.
 اگه گیر کردی، از اصطلاحات سنگین استفاده کردی، یا نیاز داشتی بری از گوگل کمک بگیری، بدون که هنوز تسلط کامل نداری!

این روش رو بهش می‌گن تکنیک فاینمن (بر اساس روش یادگیری ریچارد فاینمن، فیزیکدان مشهور).

۳. چطور جلوی توهم دانایی رو توی خودمون بگیریم؟

 روی یه موضوع عمیق مطالعه کن، نه سطحی.
به جای اینکه ده تا مقاله‌ی کوتاه بخونی، بشین یه کتاب درست‌حسابی بخون. کتابا عمیق‌تر و دقیق‌تر هستن و تو رو از دام اطلاعات زرد نجات می‌دن.

 با آدمای متخصص حرف بزن.
اگه فکر می‌کنی تو یه زمینه‌ای خیلی بلدی، برو با یکی که واقعاً متخصصه صحبت کن. اینجاست که می‌فهمی هنوز چقدر چیزهای جدید هست که ازشون خبر نداری.

 برو سراغ نقد مخالف‌ها.
اگه همیشه فقط حرفایی رو می‌شنوی که نظرت رو تأیید می‌کنن، یعنی توی یه حباب اطلاعاتی گیر افتادی. گاهی وقتا لازمه بشینی نظرات مخالف رو هم بشنوی و بررسی کنی.

 بپرس، بیشتر از اینکه جواب بدی.
یه آدم باهوش و دانا بیشتر سؤال می‌پرسه تا اینکه حرف بزنه. وقتی یه موضوعی برات جدید و ناشناخته است، به جای اینکه سریع نظرت رو بگی، از دیگران بپرس و یاد بگیر.

۴. چرا باید از این توهم فرار کنیم؟

توهم دانایی، جلوی رشد ما رو می‌گیره!

 باعث می‌شه تو موقعیت‌هایی که واقعاً به دانش و مهارت نیاز داریم، تصمیمات اشتباه بگیریم.
 جلوی پیشرفت شغلی و شخصی رو می‌گیره، چون وقتی فکر کنیم دیگه همه‌چیز رو بلدیم، یادگیری متوقف می‌شه.
 باعث می‌شه آدم‌های حرفه‌ای ازمون فاصله بگیرن، چون کسی که توهم دانایی داره، معمولاً آدمی نیست که دیگران بخوان باهاش کار کنن یا ازش یاد بگیرن.

پس اگه دوست داری واقعاً توی یه زمینه‌ای پیشرفت کنی، اول باید بفهمی که چقدر هنوز نمی‌دونی!

دانایی واقعی از لحظه‌ای شروع می‌شه که بفهمی “من همه‌چیز رو نمی‌دونم!”

هر وقت خواستی درباره‌ی یه موضوعی نظر قطعی بدی، یه لحظه مکث کن و از خودت بپرس:
“آیا واقعاً اینو بلدم، یا فقط فک می‌کنم که بلدم؟”

اگه توهم دانایی رو کنار بذاری، اون وقته که ذهنت برای یادگیری واقعی باز می‌شه!

به این توهم دانایی اثر دانینگ – کروگر می گن ( دانینگ و کروگر دو روانشناس برجسته بودن)اثر دانینگ-کروگر (Dunning-Kruger effect) نوعی اشتباه در شناخت خود به وسیله ی افراد غیرحرفه‌ای است که از توهم برتری رنج می‌برند.

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x